دوشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۸۷ - Sep 18, 2006
گفت وگو با سيامك شايقي، كارگردان باغ فردوس، پنج بعد از ظهر
سعي كردم نگاهم به عشق تازه باشد
سارا برومند
عكس: گلناز بهشتي
017208.jpg
عشق درماني
ايده باغ فردوس از همان سالهاي 81-80 شكل گرفت و دوست داشتم يك داستان عاشقانه كار كنم اما داستان عاشقانه اي كه متفاوت و جدي تر باشد نسبت به عشق هاي تكراري و روتين بين يك دختر و پسر كه خلاصه مي شود در يك نگاه و بيش از آن كه عشق باشد جلوه هوس است در نتيجه به اين فكر افتادم كه بهترين حالت مي توان عشق بين يك بيمار رواني و دكتر روانشناش باشد و براي اين كه از مشكل كليشه چنين عشقي دور باشد اين فكر را به آن افزودم كه اين دختر بيمار، مادري داشته باشد كه زماني عاشق دكتر بوده و به نوعي يك مثلث عاشقانه ايجاد شود هر چند كه وضعيت مادر و دكتر در گذشته روشن شده است ولي در هر حال وسوسه هاي آن هنوز باقي است و در پس آن تماشاگر را در ابهام وجود رابطه عاشقانه بين دكتر و دختر قرار دهد و براي به روز كردن داستان و در عين حال انعكاس وضعيت امروز علت بيماري دختر را ناشي از حساسيت به دروغ، تزوير و ريا قرار دادم كه ابتدا در خانواده نسبت به رفتار مادر و بقيه اعضا ايجاد شده و به تدريج در كل جامعه تعميم يافته است.
سيامك شايقي با جهيزيه اي براي رباب خود را در مقام فيلمسازي خوش قريحه شناساند. هر چند در ادامه، مسيري پر فراز و نشيب را سپري كرد. باغ فردوس، پنج بعدازظهر آخرين ساخته اين فيلمساز هم اكنون بر پرده سينماهاست. فيلمي با فضاي عاشقانه، كه اجراي حرفه اي اش تحت الشعاع فيلمنامه نه چندان پخته اش قرار گرفته است.
شايقي به گفته خودش در باغ فردوس... كوشيده تا در فضاي پر از تكرار سينماي ايران، نگاهي تازه به مضمون عشق داشته باشد.
* وقفه اي چند ساله ميان فيلم قبلي تان با باغ فردوس... پيش آمد. دليل اين كه در اين سالها فيلمي را مقابل دوربين نبرديد چه بود؟
- دليل اصلي آن سختي شرايط فيلمسازي در ايران است. از سويي هزينه ها افزايش يافته و از سوي ديگر بازگشت سرمايه مسأله سازشده كه اين عدم بازگشت سرمايه به مشكلاتي چه در بازارهاي داخلي و چه در بازارهاي خارجي بازمي گردد كه خود زاييده شرايط نامساعد ديگري است. در عين حال حضور نسل جوان فيلمساز است كه با آمدنشان نياز به امكانات و فضاي وسيع تري است. در اين مدت هم بيكار نبوده ام و با تلويزيون همكاري مي كردم.

* در سكانس هاي ابتدايي فيلم جايي كه دكتر در حال مشاوره است، به نظر مي رسد كه هر كدام از اين بيماران مي توانند سوژه اصلي فيلم باشند و هر كدام بيماري شان به يك مسأله اجتماعي بازمي گردد كه زيباترينش را كه در عين حال در كنار داستان نگه داشتيد ترس از دوزخ و گناه بود و در آن ميان، گويي بيماري كه حاصل دنياي مدرن و مصرف گرايي است را برگزيديد.
- كمابيش همين است نوع بيماري دختر در وهله اول به فرهنگ حاكم بر طبقه خودش بازمي گردد كه ناشي از آن تجمل گرايي است و همانطور كه گفتم بعد متوجه مي شويم كه اين مشكلي است كه بر همه جامعه حاكم است. دكتر هنگامي كه با ويژگي هاي دختر روبه رو مي شود به نوعي تصوير جواني خودش برايش تداعي مي گردد و براي همين به اين بيمار علاقه مندتر مي شود و تصوير جواني خودش نيز همين است. تصوير آدمي كه با محيط اطراف دچار مشكل است و زندگي اي ساده در عزلت و تنهايي به دور از مقام و ثروت براي خودش ساخته منتها نگران دختر است كه براساس فشار دنياي اطراف به خودش آسيب برساند و راه معالجه را آشتي دختر با دنياي اطرافش قرار مي دهد، به عنوان مثال اين كه همه دروغ ها از روي بدطينتي نيست و شرايطي ايجاد مي كند كه با دنياي اطرافش سازش كند و حتي تا جايي دختر را پيش مي برد كه دست به كار تبليغاتي بزند، كاري كه نوعي بزرگنمايي و تزوير
و ريا نيز در آن هست. تم داستان خيلي براساس تقابل سنت و مدرنيته بنا نشده  است ولي يك جورهايي ارتباط دختر و دكتر را مي توان پيوند سنت و مدرنيته دانست.
* دريا دچار بيماري رواني است و مدام در حال اعتراض و برون ريزي فشارهاي روحي است كه سالها تحت فشار قرارش داده و به نوعي يك سري جنون هاي آني دارد چطور مي شود كه در مدت زماني كوتاه، به زندگي عادي و كار بازمي گردد؟ اين كمي غيرقابل باور نيست؟
- اين دختر يك پروسه را طي مي كند و يك شبه اين اتفاق نمي افتد هر چند كه ما در طول فيلم گذشت زمان را حس نكنيم ولي من از طريق قيدهايي كه لابه لاي صحنه ها و سكانس ها گنجاندم گذشت زمان را نشان مي دهم. به هر حال هر بيماري قابل درمان است و جداي از راهكارهاي درماني دكتر، يك  نوع  پروسه عشق درماني نيز اتفاق مي افتد.
* در عين حال دريا نسبت به بيماري اش آگاهي دارد و از بيماري  كه نسبت به موقعيتش خودآگاهي دارد چنين اعمالي نبايد سربزند.
- نمي شود گفت بيمار نيست، ولي اين از آن نوع است كه به بيماري اش واقف است منتها دقيقاً نمي داند چيست و خودش اشاره مي كند كه اگر به دنبال ريشه هاي بيماري من هستيد به دنبال ريشه ها نباشيد. بيماري من لاعلاج است، غيرقابل درمان است و در نتيجه يك مجموعه مسأله است كه در ذهن او و فيلم منعكس مي شود و مي خواهد بگويد يك مورد خاص نيست كه باعث ايجاد بيماري شده، بلكه مجموع از عوامل موجب اين مسأله شده است.
* در خانه دكتر چرا هميشه باز است يك فرضيه بازمي گردد به تصور ذهني من كه همان تأييد سنت و تقبيح مدرنيته است و باز بودن در از المان هاي جامعه سنتي يا اين كه پيشبرد داستان مستلزم چنين تمهيدي بود.
- براي پيشبرد داستان نيست، ناشي از تفكر سنتي دكتر هم نيست، بيشتر به اين منظور در فيلم گنجانده شده است كه نشان دهيم كه دكتر يك شخصيت مسئول و علاقه مند به حرفه اش است و به بيمارانش اهميت مي دهد.
* با وجود بازي خوبي كه از حامد بهداد ديديم ولي نماهاي مختص او خوب پرداخت نشده اند وگاهي اوقات سؤال برانگيزند. يكجا مي بينم كه مشكل بهداد با دريا در رستوران حل مي شود ولي بعد دوباره شاهد تداوم بحران هستيم و شكستن شيشه بي دليل بهداد را مي بينيم.
- صحنه رستوران، صحنه اي نيست كه اين دو به تفاهم رسيده اند ما چنين مقدمه چيني نمي كنيم، دختر حتي اكراه دارد كه با پسر تماس بگيرد و اين قرار ملاقات فضايي براي رد و بدل كردن حرف هاي اين دو است. حرف هاي دختر چيست؟ اين كه به درد يكديگر نمي خوريم و حتي در صحنه لانگ شات پس از خروج دكتر استيصال را در نگاه دريا مي بينيم كه در يك كار انجام شده قرار گرفته است ولي در مورد پرداخت نشدن توضيحي نداديد، چه چيز اين نقش پرداخت نشده است؟
* احساس مي شود كه شخصيت پردازي كامل نيست، يك پسري كه عاشق است و در عين حال علاقه اش را با قرارداد كاري با مادر زير سؤال برده است. اين كل تصويري است كه ما از اين نقش داريم.
- همه نقش ها قرار نيست شخصيت پردازي شوند، ما آدم هاي اصلي كه شخصيت پردازي مي كنيم و بقيه كمابيش عنصرهاي تكميلي هستند و نقش كاتاليزور را بازي مي كنند و شخصيت اصلي را كامل مي كنند و موقعيت هايش را توضيح مي دهند ضرورت حضور اين جوان قرار گرفتن در مقابل دكتر است كه دختر بتواند انتخاب صحيحي داشته باشد و اين تصور كه دختر فقط دكتر را يك مورد مناسب ديده است و به او علاقه مند شده باشد، آنچه در بهداد مي بينيم بدي نيست ولي خامي و ناپختگي يك جوان است. ابراز عشق در ماشين و پرتاب سنگ به شيشه نشانه اين خامي است. ولي به هر حال نكات كليدي را در مورد جوان توضيح مي دهيم كه يك دانشجوي پزشكي است و به دنبال كار است و موقعيتش را از دست نمي دهد. به نوعي نماينده بخشي از نسل جوان است، درگير مسائل مالي و در عين حال زندگي كه هدفمند و دقيق نيست كه ناشي از شرايط دنياي اطرافش است. اين ميزان توضيح در ارتباط با اين نقش كافي بوده است و اگر قرار بود وارد جزييات نقش شويم هسته اصلي از دست مي رفت. موضوع اصلي ما دختر است اگر فيلمنامه به دست دوستاني كه فيلم هاي پرفروش  مي سازند مي افتاد از اين ظرفيت ها استفاده مي كردند كه نوع قصه و نوع نگاه را تغيير مي داد.
* فيلم در عين تأييد سنت ها تابوهاي ذهني را زير سؤال مي برد. ازدواج بر اساس تفاوت سني، ازدواج با مردي كه زماني داستان عاشقانه اي با مادر داشته.
- تلاش بر اين بود كه مقداري از يك قصه تكراري پرهيز كنم ، به همين دليل وارد چنين قصه اي شدم و چنين مثلي را دنبال كردم. نكته ديگري كه مي شود اضافه كرد اين است كه دريا دكتر را جايگزين پدرش مي كند و از اين طريق
كمابيش يك نوع هملت دخترانه شكل مي گيرد.
* فيلم مضمون خوبي دارد ولي يك نوع شتابزدگي و بي توجهي در آن ديده مي شود كه اگر اين كاستي ها مورد توجه قرار مي گرفت و رفع مي شد نتيجه مطلوبتر مي شد.
- مثال بزنيد، چون اين گونه نبوده است كه بخواهيم فقط قصه را جمع كنيم روي فيلم كار شده است.
* نه اين كه فيلم را سرسري و بدون فكر و با هدف جمع كردن پيش برده ايد، ولي نكاتي در فيلم هست كه حس مي شد كه اگر روي آنها بيشتر كار مي شد و بيشتر مورد توجه قرار مي گرفت نتيجه بهتري مي گرفتيد و فيلم قوي تر از آنچه هست مي شد.
- قطعاً  اين قاعده كلي وجود دارد هر چه بيشتر روي فيلم كار شود سرمايه، امكانات و وقت بيشتري در اختيار باشد حاصل كار مطلوب تر مي شود و در شرايط ايده آل تر فكرها و ريزبيني ها بيشتر مي گردد و اگر ما لابراتوارهاي درخشاني داشتيم و نگاتيوهاي بهتري در اختيارمان بود حاصل كار بهتر مي شد ولي من مجموعاً  از شرايط توليد كار و مجموعه گروه راضي هستم.
* گفتيد مثال، صحنه هايي كه پس از سكانس گل فروش است و دختر تلفني حال مادرش را به دكتر مي گويد و پس از آن تعقيب دكتر را مي بينم، فاصله دكتر و دريا در كادر رعايت نشده است و تماشاگر مدام منتظر است كه دريا دكتر را ببيند.
- اين مشكلي است كه در زمان فيلمبرداري اتفاق افتاده و به مراحل بعد كه بگوييم فيلم را جمع آوري كرده ايم، باز نمي گردد. اين به انتخاب لنز مربوط مي شود كه بايد لنز تله قوي تري انتخاب مي شد و بعد يك مقداري فاصله دختر و دكتر را بيشتر مي گرفتيم و خودم نيز هنگام ديدن راش ها متوجه اين قضيه شدم و در مونتاژنهايي سعي كردم تا مي توانم از اين بخش حذف كنم كه كمتر به چشم بيايد.
* بازي رضا كيانيان بيشتر متكي بر سكوت است. اين تصميم خودتان بود يا نظر كيانيان هم در آن سهيم بوده است؟
- نه اين مسأله در فيلمنامه وجود داشت. يكي از تكنيك هايي كه من در فيلمنامه به كار برده ام اين است كه گفت وگو خيلي كم دارد و بيشتر تك گويي است و كم و بيش عامدانه است و بابت اين فكر است كه در دنياي مدرن و بويژه در دوران معاصر كشور ما گفت  وگو كمتر اتفاق مي افتد و بيشتر همه حرف خودشان را مي زنند و كمتر به حرف يكديگر توجه مي كنند و در كل تك گويي در فيلم برگرفته از چنين تفكري است، ولي در ارتباط با دكتر هنگامي كه او فكر مي كند كه گفت وگو امكان پذير نيست و كمتر آدم ها به حرف هاي يكديگر گوش مي دهند و دكتر كه شخصيت خاص تري است اين اتفاق در موردش ملموس تر است ترجيح مي دهد سكوت كند و صحبت نكند اين از يك زاويه در زاويه ديگر اين كه به دليل تخصص و طبابتش بيشتر بايد نگاه كند و دقت و كنكاش داشته باشد تا ببيند با چه نوع بيماري سروكار دارد، مجموعه اين باعث شد كه كمتر گفت وگو و در سكوت بازي كند. برهمين اساس نگاهها خاص مي شود. يكي از كارهايي كه كرديم چون يك شيطنت در نگاه دكتر هست سعي كرديم شيطنت را حذف كنيم بخصوص اين كه چون در انتها قرار است متوجه اين شويم كه او نيز با دريا درگير عاطفي است ولي بروز نمي دهد و ولي بايد اين مرز حفظ مي شد تا اين قضيه خيلي واضح و علني نشود كه رعايت همه اينها نيازمند حساب و كتاب و دقت است كه آقاي كيانيان به خوبي از پس آن برآمد.

نگاه
قهرمان سينماي
اين نسل كيست؟
تهماسب صلح جو
017226.jpg
قطار مترو به سرعت روي ريل مي لغزد و پيش مي رود. در عصر ماشين و اوج تكنولوژي زندگي مي كنيم و از مواهب دنياي مدرن كمابيش بهره اي داريم.
جوان مي خواهد بلند شود و جايش را به پيرمردي بدهد كه كنارش ايستاده است. رفيق بغل دستي اش مي گويد: بشين فردين بازي درنيار بعد هر دو مي خندند و پيرمرد همچنان سرپا مي ماند.
روزگاري جوان ها به عشق فردين سينما مي رفتند. هم سرو شكل خود را مثل فردين مي آراستند، هم مرام و مسلك و منش جوانمردانه نقش هايش را باور داشتند؛ اينكه بايد به بيچاره ها كمك كرد ، پول و ثروت خوشبختي نمي آورد ، مي توان با لقمه اي نان و گليم پاره اي ساخت و پيش زرپرستان و قارون صفتان سر كرنش فرود نياورد و...
آن نسل اگر از توفان حوادث زندگي جان سالم به در برده باشد، حالا در ميانسالي يا سالخوردگي با خاطره هاي سپري شده جواني دلخوش است. سينماي روياپرداز فردين، خيلي سال پيش مرد و خودش چند سال پيش و ديديم، آن نسل شيداي قهرمانان سرافراز روي پرده سينما، چگونه در سوگش گريست.
ترديدي نيست، همواره و هميشه جوانان مخلص و شريف هم بوده اند و هستند. مي دانم اين حرف ها، خوشايند طبع هنرشناس نخبه گرايان مخالف فيلمفارسي نيست و نوشتن اين يادداشت را سند عامي گري من خواهند دانست. اما انصاف داشته باشيم. سينماي اين سال ها كه آوازه شهرتش به جشنواره هاي معتبر جهاني رسيده است، چه نقشي در پرورش روحيه انسان جوان دارد؟
قهرمان بلند همت سينماي اين نسل كيست؟ جواني كه براي رسيدن به سرزمين آرزوها سراسيمه پيش مي تازد و هيچ كس را جز خود نمي بيند، راه و رسم مهرباني كردن و نزاكت و اخلاق اجتماعي را از كي بايد بياموزد؟
قهرمانان بيشتر فيلم هايمان، جوان هايي سودازده، سست عنصر، سرخورده و حقير هستند و دائم بيچارگي خود را به رخ مان مي كشند و ما را ياد چيزهايي مي اندازند كه نداريم. همه از دم شده ايم فيلسوفان فلسفه يأس.
در فيلم ها به جوان ها پيوسته هشدار مي دهند كه چه موجودات فلك زده اي هستند و تقديرشان با شوربختي رقم خورده است و هيچ كس به دادشان نمي رسد و... نمي دانم، تخم يأس پاشيدن در دل نسل جوان چه فضيلتي دارد؟!
اين درست كه سينما بايد آينه تمام نماي واقعيت هاي انكار ناپذير زمانه باشد و چشم جامعه را بر پلشتي ها باز كند، اما دستاورد نسل جوان از آينه تيره و تار سينما چه خواهد بود؟
بي ترديد اين نوع نگاه به سرنوشت غمبار جوانان حاصلي جز ثمر تلخ نوميدي بار نخواهد آورد و انسان نوميد هر جا كه باشد، انگيزه اي براي ايستادن بر سر ميثاق هاي اخلاقي ندارد. همه ارزش ها را پوچ و بي معني مي انگارد و به مضحكه مي گيرد.
يك بار جوان سرخورده و مأيوسي را اندرز مي دادم كه خدا گر ببندد زحكمت  دري... پريد وسط حرفم و گفت: به رويش زند قفل محكم تري! گفتم؛ نه ز رحمت گشايد در ديگري تبسمي كرد و رفت.

سرهم بندي عاشقانه
017220.jpg
نيما سيروس كبيري- استالين يك بار در جايي گفته بود كه اگر سينما را يك سال در اختيار او قرار دهند، تمام جهان را فتح خواهد كرد. هر چند او متاسفانه توضيح نداد كه اين كار چگونه ممكن است. او بايد كمي جلوتر از زمان خودش و همچنين شرايط سينماي برخي كشورها را نيز مي ديد تا بداند كه قضاوتي شتابزده و از سر ذوق زدگي داشته است.
اين روزها شاهديم كه افرادي از امكانات و فرصت هاي اين مديوم ارزنده برخوردارند، اما نمي توانند حتي اطراف خود را هم فتح كنند؛ چه بسا برخي تماشاگران را كه قبلاً فتح شده اند، از دست مي دهند.
ما كار اين تعداد از فيلمسازان را در قالب مجموعه اي از تصاوير آشنا و متوالي مي بينيم، چند لحظه اي مشعوف و يا متاثر مي شويم و نيم ساعت بعد نيز همه چيز را فراموش مي كنيم. به اين خاطر كه فيلم متاسفانه هيچ ادعايي نداشته است، داستانش مدعي طرح هيچ سوژه بكري نبوده و كارگردان نيز خيلي متواضع و مظلوم تنها خواسته ساعاتي از وقت ما را تلف كند! شايد كمي بي رحمانه باشد كه باغ فردوس سيامك شايقي را هم در زمره همين آثار بي ادعا قرار دهيم، اما اين فيلم نيز همچون بسياري از نمونه هاي ديگر ملودرام و رمانس ايراني براي هدفي فراتر از ديدن و سرگرم شدن صرف ساخته شده است.
در خلال ديالوگ هاي شخصيت ها و همچنين پرداخت برخي از فضاها مي توان شمايي از يك نوع تعهد اجتماعي را در انديشه كارگردان جست وجو كرد كه البته به شكلي بسيار سطحي و خفيف، تنها نقش زوائد و يا ضمائم اضافي فيلم را ايفا مي كنند. در صحنه اي از فيلم دكتر روان شناس با بازي رضا كيانيان شاهد دعواي تلخ و ناراحت كننده كودكاني است كه در معابر عمومي و خيابان ها به دستفروشي مي پردازند.
علت درگيري مشخص نيست، اما ظاهراً آنقدر سنگين و خشونت بار است كه دكتر را براي لحظه اي وادار مي كند از ماشين پياده شود. پرداخت خوب اين صحنه كوتاه مي توانست آنقدر تاثيرگذار باشد كه دلمشغولي و نگراني كارگردان از گسترش حضور كودكان خياباني را به نمايش بگذارد، اما متاسفانه اين طور نمي شود.
مشكل اساسي اين سكانس جدا از دم دستي بودن و سانتي مانتاليسم آشكارش، خنديدن نابازيگران خردسال است كه آشفتگي و بي تفاوتي كارگردان را نسبت به كيفيت كار خود اثبات مي كند. البته عدم توجه به جزئيات در آثاري از اهميت فراوان برخوردار است كه مشكلات ساختاري ديگري نداشته باشند، اما باغ فردوس   از ضعف هاي بنيادين خود آسيب بيشتري ديده است. شكل ارائه و بيان ماجراي اصلي فيلم كه به روان پريشي شخصيت ها در جامعه اختصاص دارد نيز بسيار عجولانه و ناپخته است. موضوعي تا اين اندازه تهديدآميز و حساس را نمي توان خيلي سريع و ساده با يك وصال عاشقانه ختم كرد. حتي در يكي از ديالوگ هاي شخصيت دريا هم اين نكته مطرح مي شود كه حل شدن بحرانش با اين سرعت بيشتر به يك معجزه شبيه است، اما فيلم اين معجزه را به تصوير نكشيده است.
با قليل ترين و كم مايه ترين استنباط از مفاهيم روان شناسي هم نمي توان عشق جادويي يك انسان ناسالم را باور كرد، چه بضاعت ويرانگري چنين احساسي به مراتب بيشتر از خاصيت درمان آن است، اما مي خواهيم فرض كنيم كه مي شود و امكان دارد اين عشق سرانجام خوشي داشته باشد، در اين صورت آيا نبايد بپرسيم كه زمينه ها و ملزومات آن كجاست؟ تصور كنيد كه جيمز كامرون فيلم تايتانيك را در رودخانه مي سي سي پي و با غرق كردن يك قايق تفريحي كوچك مي ساخت. آيا در اين صورت كسي به آن اتفاق عاشقانه نمي خنديد؟ آيا با چند نگاه عميق و رمانتيك، چند بار گپ زدن و مقداري بارش باران مي توان به يك فضاي عاشقانه رسيد؟ مراحل روان درماني شخصيت دريا تنها با يك تلفن همراه، كمي تعقيب مكاشفه آميز و مقداري نرمش انجام مي گيرد، گويي قرار است دريا زود خوب شود تا سپس دكتر بتواند او را دوست داشته باشد! بازهم از دريا كمك مي گيريم كه به دكتر مي گويد: همه جور روان درماني ديده بودم الا اين يك نوعش را . دريا از دروغ و صحنه سازي در اطراف خود گله مند است، اما دنياي كوچك و شگفت انگيز فيلم را هم خوب نقد مي كند. اين جريان ناخودآگاه ما را به وادي ادبيات پست مدرن مي كشاند كه در آن شخصيت ها از متن خارج مي شوند و حتي كار نويسنده را هم زيرسؤال مي برند.
ظاهراً سيامك شقايقي نيز دريا را فراتر از داستان فيلم خود خلق كرده و دكتر را هم عاشقي ساكت و منفعل مي بيند كه از قضا خود او نيز مشكل دارد، اصلاً نمي داند كه به دريا احساسي دارد يا نه و در پايان با تراشيدن موي سرش شمايل يك افسر نازي غمزده را به خود مي گيرد. حتي بازي خوب و استادانه رضا كيانيان نيز به درك رفتار عجيب شخصيت دكتر كمكي نمي كند؛ او چگونه به شخصي كه مي تواند دختر وي باشد علاقه مند مي شود؟ مگر غير از اين است كه دريا بيماري  است كه تازه يك بحران روحي آميخته با ساديسم و ميل وافر به خودكشي را از سرگذرانده است؟ چگونه مي توان اين وصل را در سكانس پيش از تيتراژ پاياني به شكلي نمادين به آواز دو مرغ عشق  محبوس شده در قفس پيوند زد؟! بخش هاي پاياني فيلم نمونه اي كم نظير از پايان بندي قريب به سرهم بندي است كه طي آن دريا به اوج آمادگي روحي براي مقابله با مشكلاتش مي رسد، تمام معضلات كاري اش را از سر راه برمي دارد و حتي در گفت وگويي آرام با دكتر خود مشكل روحي او را هم بررسي و سپس از وي خواستگاري مي كند! اين اقدام خلاف عرف نيز نه تنها ماجرا را از اينكه هست جذاب تر نمي كند كه حتي موجب طنزآميزشدن لحظات پاياني فيلم نيز مي شود. متاسفانه بازي هاي خوب و روان هر پنج بازيگر اصلي باغ فردوس تحت تاثير مشكلات فيلمنامه و كارگرداني، كم رنگ و بي فايده جلوه مي كنند. سيامك شايقي تمامي وزنه هاي سنگين موجود يعني كارگرداني، فيلمنامه نويسي و تهيه كنندگي را با هم برداشته تا شايد بتواند به نوعي استعداد و توانمندي خود را شكوفا كند، اما ظاهراً نتيجه كاملاً برعكس شده است. شكي نيست كه سينما را مي توان محل مناسبي براي افزايش تجربه سينماگر دانست، اما نه عرصه اي براي آزمون و خطا.
متاسفانه برخي از فيلمسازان ما هنوز به اين باور نرسيده اند كه اثر سينمايي ابزاري براي سلام و احوالپرسي هزينه بردار تماشاگر با سالن هاي نمايش نيست، البته انتظار نمي رود كه عقايد استاليني داشته باشند، اما نااميد نساختن اين تماشاگران دوست داشتني كه اين روزها دوباره با سينما آشتي كرده اند هم واجب است.

بازي
The Sectrets of Davinci
سيستم:PC
سبك: ماجرايي
017223.jpg
اين بازي هيچگونه ارتباطي به داستان و ماجراي Davinci Code ندارد. ماجرا در باره سرنوشت مابقي ابتكارات داوينچي است كه هرگز افشا نشدند. در اين بازي شما نقش پسر جواني به نام والدو را ايفا مي كنيد كه از طرف فرد مرموزي مأموريت پيدا مي كند تا يك سري از اسناد محرمانه مربوط به مابقي آثار داوينچي را بدست آورد.
سبك بازي اشاره كليك است و شما تنها بايد با رفتن از يك اتاق به اتاق ديگر در يك خانه بزرگ قديمي، معماها را يكي پس از ديگري از سر راه برداريد و به اصل ماجرا پي ببريد. ديالوگ ها در بازي بسيار كم و محدود هستند و چندان موسيقي متني در بازي شنيده نمي شود.اما گرافيك زمينه ها خوب و قدرتمند كار شده اند. سبك يكنواخت معماها بدون هيچ گونه فراز و نشيبي باعث شده تا اين عنوان چندان بازي ماجرايي استخوان داري به شمار نيايد اما در نبود عنوان هاي خوب در سبك ماجرايي، مي توان از اين بازي به عنوان يك سرگرمي نسبتاً مناسب استفاده كرد.

Chrome hound
سيستم:Xbox 360
سبك: ماشين سواري
017217.jpg
اين هم يكي از نخستين عنوان هاي ماشين جنگي نسل بعد. شركت From Software كه متخصص ساخت بازي هاي ربات جنگي و آدم آهني است، ساخت اين بازي را برعهده گرفته است. در اين بازي، بين سه قدرت بزرگ در دنيا جنگي اساسي شكل مي گيرد.در ميدان هاي نبرد وسيله هاي جنگي انسان ها نيستند، بلكه نبرد توسط زره پوش هايي با نام Hound انجام مي شود. در ابتداي بازي شما بايد زره پوش خود را بسازيد و آن را به انواع سلاح ها مجهز كنيد و سپس وارد ميدان نبرد شويد. طراحي ماشين ها بسيار متنوع كار شده اند از ماشين هاي عنكبوت مانند گرفته تا تانك هاي زره پوش چرخ  هاوركرافت.كنترل بازي خوب و روان است اما از آنجا كه نبردها به صورت گروهي انجام مي شود در حالت تك نفره روي هم تيمي هايتان كه توسط كامپيوتر كنترل مي شوند حساب چنداني نبايد باز كنيد. بازي تك نفره حالت تمريني براي كار گروهي در شبكه دارد. گرافيك زمينه ها خوب و در حد قابل قبول كار شده ولي خود تانك ها و زره پوش ها با زيبايي سه بعدي سازي شده اند در كل اين عنوان براي حالت شبكه و تجربه به كار گروهي كار جديد و قابل توجهي است.

Ultimate Ghost'n Goblins
سيستم:PSP
سبك: پلتفورم
017214.jpg
اين بازي در واقع بازسازي نسخه قديمي همين بازي است كه زماني روي كنسول هاي 16 بيتي ساخته شده بود. ماجرا در باره آرتور است كه بايد براي نجات پرنسس رويايي اش از دست اژدهاي مخوف راهي سفري طولاني و 6 مرحله اي شود.
سلاح شما در بازي عبارت است از شمشير و انواع تير و كمان ها. آرتور به زرهي هم مجهز شده كه او را تا حد 2 ضربه از مرگ نجات مي دهد. چيزي كه بازي را جالب كرده قابليت ارتقاء دادن سلاح ها و زره آرتور است كه در طول بازي پس از پايان هر مرحله مي تواند اين كار را انجام دهد. با اين كار هم قدرت سلاح ها افزايش يافته و هم زره تا ضربات بيشتري مقاومت مي كند.سبك بازي همان حالت خطي دو بعدي قديمي را دارد ولي گرافيك اشياء و خود آرتور سه بعدي و بسيار زيبا كار شده است. آرتور بعد از يكي دو مرحله حتي مي تواند به پرش هاي دو زمانه مجهز شود و بدين ترتيب تا مسافت هاي بلندتري مي تواند پرش كند. موسيقي بازي همان حالت هاي كلاسيك بازي هاي دو بعدي را تداعي مي كند. اين بازي حتي اگر نسخه قبلي را تجربه نكرده ايد باز هم لذتبخش و سرگرم كننده خواهد بود.

Saint row
سيستم:Xbox 360
سبك: اكشن
017211.jpg
اين بازي در واقع يك تقليد نه چندان قوي از بازي هاي سري معروف GTA است. در اينجا هم شما عضو يك گروه گانگستري مي شويد و بايد در شهري بي قانون مأموريت هاي خود را به نحو احسن انجام دهيد. در ابتداي بازي شما توسط يكي از سران باندهاي گانگستري از مرگ نجات پيدا مي كنيد و به گروه او مي پيونديد.از اينجا به بعد، ماجرا عين بازي هاي GTA دنبال مي شود. جلوه هاي گرافيكي بازي بسيار خوب و قوي كار شده و انفجارها و نورپردازي ها در حد بسيار خوبي قرار دارند. اما سبك مأموريت ها بعد از مدتي براي شما شديداً تكراري مي شود. بازي بيشتر شبيه GTA III است يعني اگر چه انواع و اقسام ماشين ها در شهر نه چندان شلوغ بازي وجود دارند اما در بازي نه از قايق خبري هست و نه از هواپيما و يا هلي كوپتر (چيزي كه هم در Vice dity و هم در San Andereas به وفور يافت مي شد.)

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |