چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۲۴
گفت  و گو با امير قويدل، كارگردان مجموعه دايره ترديد
اين است زندگي من
احساس و آرزوي من اين است كه هنگام كار و در كنار دوربين سرم را روي زمين بگذارم، اما و غمناك است كه بگويم نمي  دانم فردا چه خواهد شد
من خيلي خوشحال هستم كه كارم را با يك كارگردان جدي و عاشق كار شروع كردم. كسي كه احساس مي كنم زندگي و گذشته اش بسيار شبيه من بود
019446.jpg
عكس ها: ساتيار
امير موسي كاظمي
آقاي قويدل، چهره شما چيزي بيش از نيم قرن زندگي را به تصوير كشيده است.
بله، من متولد سال 1326 هستم. در مشهد مقدس.
و چه مدت از اين 57 سال را دور از موطن خود گذرانديد؟
طي دو مقطع من مجبور شدم كه شهرم را ترك كنم؛ اولين بار 16 ساله بودم كه به تهران آمدم و 2 سال بعد برگشتم به مشهد و به تحصيلاتم ادامه دادم. بار دوم هم در سال 49 بود كه لباس سربازي را پوشيدم و شهرم را ترك كردم كه اين دومي تاكنون ادامه داشته است.
چه دليلي باعث شد در 16 سالگي خانه و كاشانه را رها كنيد و به تهران بياييد؟
آن 2 سال را در تهران كار تئاترمي كردم. به دليل علاقه وافري كه به تئاترداشتم، درس را رها كردم و آمدم به تهران و كار تئاتررا شروع كردم.
و چرا برگشتيد؟
نصايح دوستان نزديكم باعث شد كه برگردم به مشهد و درسم را تمام كنم. همين طور هم شد و با شركت در كلاس هاي شبانه بالاخره درسم را تمام كردم.
كدام محله مشهد زندگي مي كرديد؟
من متولد خيابان خاكي در گنبد سبز هستم. در بالاي خيابان قديم كه حالا اسمش خيابان رضوي و توحيد شده، بزرگ شده  ام.
در آنجا هم كار تئاترمي كرديد؟
بله، من كارم را در مشهد آغاز كردم و هنوز هم با دوستاني كه با هم كار مي كرديم رابطه دارم.
اين رابطه و همچنين پيوندهاي خويشاوندي قطعا شما را به مشهد مي كشاند.
بله، هر از گاهي كه احساس مي كنم نياز دارم كه برگردم و خاطراتم را با پرسه زدن در آن كوچه ها زنده كنم، لحظه اي ترديد نمي كنم.
آن بخش هايي كه شما را به خاطرات گذشته تان باز مي گرداند، هنوز هست؟
بله، هر چند تغييرات زيادي كرده و هر چند يادآوري خاطرات عزيزاني كه ديگر در بين ما نيستند، آزارم مي دهد، اما هنوز هم از ديدن آن بخش ها و يادآوري آن خاطرات لذت مي برم.
آن دو سالي كه براي اولين بار به تهران آمده بوديد، كجا ساكن شديد؟
در يكي از كوچه هاي قديمي شاه آباد كه با خانقاه پيوست داشت، زندگي مي كردم و دليلش هم صرفا نزديكي به اماكن تئاتري بود.
و بار دوم؟
دوره بعدي كه به تهران آمدم، ديگر وارد زندگي شده بودم و در خيابان هدايت خانه گرفتم. چند سالي آنجا زندگي مي كرديم تا اينكه پسرم به دنيا آمد و مجبور شديم به خيابان بهار نقل مكان كنيم. تا همين چند سال پيش هم آنجا بوديم. الان هم در پونك زندگي مي كنيم.
چه ويژگي باعث شد كه پونك را براي زندگي انتخاب كنيد؟
خب، همان طور كه اطلاع داريد، بادهاي تهران از غرب به شرق مي وزد و همين باعث مي شود كه اين منطقه، هواي سالمي داشته باشد. همچنين به دليل بزرگراه هايي كه در آن حدود وجود دارد، از شر ترافيك تا حدي در امان هستيم. كلا در اين منطقه احساس آرامش مي كنم.
منطقه يا خيابان ايده آل شما در تهران كجاست؟
من چون بهترين دوران زندگي يعني جواني ام را در مناطق مركزي تهران گذرانده ام، طبيعتا آن محدوده را بيشتر مي پسندم. ضمن اينكه اين محدوده بيش از ساير مناطق اصالت خود را حفظ كرده است.
18 سال زندگي در شهرستان آن هم در دوران نوجواني و جواني چه تاثيري روي شما گذاشته و آيا دور بودن از پايتخت در آن سال ها شما را از هدف تان دور نساخته است؟
به هر حال بي تاثير نيست. چون شهر من شهر مذهبي بود و خانواده من هم خانواده متدين. در نتيجه من به دشواري كارم را ادامه دادم و پدرم با كار من مخالف بود. هر چند نمي دانست كه من چه مي كنم. اين مشكل براي من تنها نبود و ساير دوستانم هم تحت تاثير چنين فضايي قرار داشتند تا جايي كه مجبور بودند با اسامي مستعار كار تئاتر را دنبال كنند.
حال اگر فرض كنيم شما به تهران نيامده بوديد و تمام اين سال ها را در مشهد مي گذرانديد، آيا اين موقعيت را براي خودتان متصور بوديد؟
به هر حال ببينيد وقتي من در سن 16 سالگي درس ، تحصيل ،خانواده و شهرم را رها كردم و به تهران آمدم پس اين عشق و علاقه، يك عشق مهار شده نبود . اين عشق به حدي بود كه من درآن سال هاي نوجواني با صداي بلند همواره فكر مي كردم كه اگر روزي تئاتر مملكتم به يك انسان عاشق نياز داشته باشد، من دستم را دراز مي كنم.
تهران۸۳ با تهران سال 42 كه شما براي اولين بار به آن قدم گذاشتيد، چقدر تفاوت پيدا كرده است؟
اصلا قابل قياس نيست. آن تهراني كه من به آن آمدم آنقدر آرامش بخش بود كه گاهي احساس مي كردم اينجا زادگاه من است، ولي الان با توجه به اينكه كار و زندگي من اينجاست، گاهي اوقات احساس مي كنم به جاي آرامتري نياز دارم .
با اين شرايط اگر دغدغه هاي شغلي نباشد. جاي ديگري را براي زندگي انتخاب خواهيد كرد؟
بله، در چنين شرايطي ترديد نمي كنم.
برگرديم به تئاتر. اولين دستمزدي كه شما در اين راه گرفتيد چقدر بود؟
من آن زمان هفته اي 3 تومان و 5 زار مي گرفتم. اين مبلغ گرچه زياد نبود اما عشق و علاقه من به تئاتر اين زندگي سخت را زيبا مي كرد.
چه موقع فهميديد كه تئاتر، شغل شما شده است؟
من كار تئاتر را در 7 سالگي آغاز كردم، اما فكر مي كنم از حدود سال 40بود كه تقريبا به طور حرفه اي وارد عرصه هنر شدم. هيچگاه فكر نمي كردم كه من آماتورم. هميشه احساسم اين بود كه اين كار حرفه من است. الان هم اگر از من بپرسيد كه اگر دوباره متولد شوم چه خواهم كرد، جواب خواهم داد من همين هستم كه هستم.
اولين كاري كه در تهران اجرا كرديد، چه كاري بود؟
اولين كارم در تهران، مهاراجه و دختر فقير بود كه در اين نمايش افتخار بازي در كنار بزرگاني چون مرحوم هوشنگ سارنگ و مرحوم بهمن يار وهمچنين استاد همايون كه الان در قيد حيات هستند را پيدا كردم.
چند سال كار تئاتر كرديد؟
من 18 سال روي صحنه بودم تا اينكه بر اثر يك درگيري لفظي با رئيس وقت اداره تئاتر مجبور شدم تئاتر را كنار بگذارم.
و بعد به سراغ سينما رفتيد؟
بله. يك اتفاق ساده باعث شد كه با ساموئل خاچيكيان آشنا شوم.
اين آشنايي هم مربوط مي شد به زماني كه من خبرنگار روزنامه آفتاب شرق مشهد بودم وايشان براي افتتاح يكي از فيلم هايشان به مشهد آمده بودند. زمان ساخت فيلم بوسه بر لب هاي خونين كه در مشهد فيلمبرداري مي شد، اين آشنايي بيشتر شد تا اينكه بعدها من فيلمنامه مرگ در باران را براي ايشان نوشتم و همكاري ما به صورت فيلمنامه و دستيار كارگردان ادامه پيدا كرد تا زمان انقلاب.
اولين فيلمي كه كارگرداني كرديد چه نام داشت؟
اولين فيلمي كه با ساموئل كار كردم همان مرگ در باران بود. همچنين اضطراب و كوسه جنوب. چندين فيلمنامه ديگر هم براي ايشان نوشتم كه بعدها ساخته شد. اولين فيلمي كه شخصا ساختم بن بست بود از مجموعه سريال چنگك كه از همين فيلم از ايشان جدا شدم ولي آن رابطه دوستي و استاد و شاگردي كه بين ما بود باعث مي شد كه هرازگاهي كنارش باشم، حالش را بپرسم، خانه اش بروم و به هر حال هيچگاه اين رابطه قطع نمي شد. الان هم كه ايشان دربين ما نيستند، رابطه من باپسرشان ادامه پيدا كرده وهرگاه بزرگداشت و ياد بودي از ايشان برگزار شود، من مجددا وظيفه شاگردي خودم را ادا مي كنم.
چه زماني همكاري خود را با تلويزيون آغاز كرديد؟
همانطور كه گفتم فيلم سينمايي بن بست به عنوان يك قسمت از سريال چنگك به تهيه كنندگي مرحوم جلال مقدم، اولين كار من براي تلويزيون بود.
از بن بست تا دايره ترديد برامير قويدل چه گذشت؟
در اين فاصله من خيلي كار كردم. بعد از انقلاب، خونبارش را ساختم كه در واقع اولين فيلم سينمايي بود كه در مورد انقلاب ساخته شد. برج خونين ، ميرزا كوچك خان،سردار جنگل، ترن، دل نمك، گالان و رخساره از ديگر كارهايي بود كه در اين  سالها انجام دادم. همچنين فيلمنامه هاي بسياري نوشتم كه ديگران كار كردند. غير از اينها فيلم هاي مستند زيادي ساختم كه علاقه بسياري هم به آنها دارم و فكر مي كنم اين فيلم هاي مستند بود كه من را آماده تر كرد براي كارهاي سينمايي. در واقع مستندسازي تجربه اي بود كه مي بايست خيلي پيش از اينها آن را به دست مي آوردم. آخرين كارم هم سريال دايره ترديد است كه مي توان گفت 9 فيلم سينمايي در اين مجموعه دارم.
شما از داستان هاي مجموعه دايره ترديد به عنوان فيلم سينمايي نام مي بريد، در حاليكه در كارنامه شما تنها نام سريال تلويزيوني دايره ترديد ثبت خواهد شد.
ببينيد اينها قصه هايي بود كه تايمي بيشتر از معمول داشت. بعضي از آنها حتي بيش از 150 دقيقه بود يعني در حد 2 فيلم سينمايي و چون هر كدام از اين قسمت ها داستان مجزايي داشت، احساس من اين بود كه دارم كار سينمايي مي كنم.
بافت قوي اين سريال چقدر تحت تاثير آموزه هاي شما از مرحوم خاچيكيان بوده است؟
ببينيد تعريف كردن، هيچ وقت من را خوشحال نمي         كند ولي اين ذهنيت كه شما به آن اشاره كرديد باعث مي     شود كه من احساس كنم آن محبت اكتسابي كه در اين راه نصيبم شده را هدر نداده ام. در مورد سوال شما هم بايد بگويم نمي      دانم در كارهايم چقدر تحت تاثير مرحوم ساموئل خاچيكيان بوده ام، اما آنچه كه مسلم است اين است كه خاچيكيان يكي از برترين هاي زمان خودش بود و ما كارگرداني نداشتيم مثل ايشان كه هم صاحبنام باشد و هم صاحب تكنيك و كار خوب، آن هم در شرايطي در كنار فيلم هاي ساموئل فيلم هايي ساخته و اكران مي شد كه بسيار سطحي بود. به هر حال من خيلي خوشحال هستم كه كارم را با يك كارگردان جدي و عاشق كار شروع كردم. كسي كه من احساس مي كنم زندگي و گذشته اش بسيار شبيه من بود.
در صحبت هايتان به اين نكته اشاره كرديد كه اگر دوباره متولد شويد باز هم همين راه را ادامه مي دهيد. چه تفاوتي خواهد بود ميان امير قويدل امروز و امير قويدل كه 57 سال ديگر قرار است به اين نقطه برسد؟
قطعا سعي مي كنم اشتباهات كمتري مرتكب شوم تا كمتر در حرفه ام آسيب ببينم.
019449.jpg
چقدر در بيان اين اشتباهات صراحت داريد؟
طبيعي است كه بعضي حركت ها آدم را به هرز مي     برد. اين اشتباهات مي     تواند هم در زندگي شخصي و هم در حرفه انسان اثر نامطلوب خود را بگذارد. خب، من هم جوان بوده ام و دوست داشته ام كه با شدت و حدت جلو بروم، غافل از اينكه گاهي نياز است در اين حرفه با انديشه حركت كرد تا باري به هر جهت. آنچه مشخص است اينكه من اشتباه زياد داشته ام و اين اشتباهات هم در سرنوشت من بي  تاثير نبوده است و به هر حال اين است زندگي من.
منبع درآمد شما فقط از اين راه است؟
بله، البته قبلا دبير بودم، ولي متاسفانه يا خوشبختانه فعلا سينما تنها شغل من است.
بعد از نزديك به 40 سال سكونت در تهران الان صاحب خانه ايد يا مستاجر؟
من هنوز مستاجرم.
اجاره نشيني شما دليل خاصي دارد؟
خب، من در زندگي شخصي ام آسيب زياد ديده ام به خصوص در كارهاي اقتصادي، يكي، دو بار دورخيز كرده ام و شكست خورده ام، ولي همچنان قويدل هستم و زندگي مي كنم.
شما بيمه هستيد؟
بيمه ما همان چيزي است كه صحبت آن در خانه سينما هست. گاهي حركت مي كنند، گاهي لغو مي كنند. گاهي پول مي خواهند. الان هم مدتي است كه نتوانسته ام حق بيمه را پرداخت كنم.
با اين شرايط چه آينده اي را براي دوران بازنشستگي تان متصور هستيد؟
احساس و آرزوي من اين است كه هنگام كار و در كنار دوربين سرم را روي زمين بگذارم، اما كلا سينماي ما و آدم هايي كه در سينماي ما فعاليت دارند، امنيت شغلي و آينده روشني ندارند و غمناك است كه بگوييم نمي  دانيم فردا چه خواهد شد.
در اين سن، روزي چند ساعت كار مي كنيد؟
من بيشتر وقتم را با كارم مي گذرانم. حتي لحظاتي را هم كه در خانه هستم، در انديشه كارهايي كه در آن روز انجام داده ام، مي گذرانم.
چقدر به شما بدهند، كارتان را رها مي كنيد؟
فكر مي كنم هيچ چيز نتواند من را از كارم جدا كند چون اگر كارم را ترك كنم بايد زندگي را ترك كنم.
از ديدگاه شما قشنگ ترين چيزي كه در تهران هست ولي در شهرستان ها نيست، چيست؟
سوال دشواري است، ولي مي توان گفت يك حركت سريع تر از جاهاي ديگر در تهران وجود دارد. يعني زندگي بيشتر در جريان است و شتاب بيشتري دارد. در اين شتاب زندگي هست و در اين زندگي بودن.
و به عنوان آخرين سوال مي خواهم بپرسم اگر جاي من بوديد مصاحبه را با چه سوالي به پايان مي برديد؟
اين سوال كه در آينده چه مي خواهم بكنم و آيا به آنچه مي خواستم رسيده ام يا نه؟
و در جواب اين سوال ها بايد بگويم كه خير، من هنوز به نيمي از خواسته هايم نرسيده ام يا آنچه كه اتفاق افتاده آن چيزي نبوده كه آرزويش را داشته ام به هر حال از آن چيزي كه انجام داده ام ناراحت نيستم و افتخار مي  كنم به آنچه كرده ام، ولي دلم مي خواست كاري بكنم كارستان.

شرح
019443.jpg
در حال تدوين
اگر برنامه 90 عادل فردوسي پور گذاشته باشد دوشنبه شب ها شبكه اي غير از۳ را انتخاب كنيد، حتما بيننده سريال دايره ترديد از شبكه اول سيما بوده ايد. سريالي كه تيتراژ آن با نام فرامرز صديقي آغاز و به اسم امير قويدل ختم مي شود.
قويدل را بيش از همه فيلمهايش با خونبارش مي شناسند. فيلمي كه به عنوان اولين پروژه سينمايي در مورد انقلاب، در تاريخ سينماي ايران به يادگار مانده است. او را در حال تدوين يكي از قسمت هاي مجموعه دايره ترديد در سازمان سينمايي سبحان مي بينيم و همانجا قرار يك گفت وگوي شهروندي را مي گذاريم. گفت وگويي كه سعي دارد زواياي ناشناخته زندگي كارگرداني از مكتب مرحوم ساموئل خاچيكيان را براي خواننده به تصوير بكشد. كارگرداني كه دوست دارد دوباره متولد شود تا كمتر اشتباه كند.
خبرنگار حوادث بودم
مي گويد: در روزنامه آفتاب شرق مشهد خبرنگار حوادث بودم. در مشهد بيمارستاني بود به نام سوانح سوختگي كه اغلب اتفاقات آنجا مي افتاد و به  همين خاطر هر روز يك سوژه ناب براي روزنامه داشتم. وقتي اين مطالب با قلم من چاپ مي شد احساس مي كردم كه آن قلياني كه در ذهنم داشتم آرام شده است خيلي از همان گزارش ها و خبرها الهامي شدند براي فيلمنامه هايي كه بعدها من نوشتم.
سختگيري هاي پدر
مي گويد: سختگيري هاي پدرم اثرات مثبتي هم براي من به همراه داشت. چرا كه من را مثل يك فنر فشرده بار آورده بود كه قدرت ارتجاعي زيادي داشت و وقتي اين فنر باز شد، تا جايي پيش رفتم كه خود او هم احساس كرد، شايد آن سختگيري ها بي مورد بوده است. در واقع همين گونه هم شد. يادم هست بعد از انقلاب وقتي فيلم خونبارش من را كه در يك جمع كاملا سياسي اكران شده بود، ديد تعجب كرده بود كه من چگونه اين فيلم را ساخته ام و چگونه اين مجموعه را گرد هم آورده ام.
پيرزن گريه مي كرد
مي گويد: شايد تماشاي تعزيه هايي كه آن روزها در مشهد اجرا مي شد، در روي آوردن من به تئاتر موثر بود. هميشه احساس مي كردم كه من مي توانم بهتر از بازيگران، تعزيه بازي كنم و اين كار را هم مي كردم. يعني به محض اينكه تعزيه تمام مي شد، من مي آمدم و در كوچه خودمان به صورت انفرادي و جاي هر دو شخصيت بازي مي كردم و هيچ وقت يادم نمي رود در يكي از اين روزهايي كه در حال اجراي اين نقش ها بودم، پير زني را ديدم كه نشسته كنار كوچه و گريه مي كند.
اين صداي تو نيست 
مي گويد: پدرم به شدت با كار تئاتر مخالف بود. حتي زمانيكه در راديو مشهد مشغول به كار بودم، همسايه هايي كه با پدرم اختلاف داشتند از اين طرز فكر او سوءاستفاده كرده و او را با اين عنوان كه پسرت مطرب است، تحقير مي كردند. پدر من هم چون نمي دانست كه صدايي كه از راديو پخش مي شود يك صداي ضبط شده است، اين حرف ها را باور نمي كرد. چون در همان لحظه كه صدا پخش مي شد، من رو به رويش نشسته بودم.
مشكل با فرامرز صديقي؟ اصلا!
مي گويد: برخلاف تصور شما، كار كردن با آقاي فرامرز صديقي اصلا مشكل نيست. ايشان شخصيت خاص خودشان را دارند و نوع نگاه به وي هم بايد اختصاصي باشد. من نمي خواهم تعريف كنم ولي من در كنار آقاي صديقي واقعا لذت بردم و كارشان را بسيار دوست دارم. برخلاف خيلي ها كه عقيده داشتند ايشان براي اين نقش كند و سنگين هستند، من معتقدم كه انتخاب فرامرز صديقي براي اين نقش انتخاب دقيق و صحيحي بوده و ايشان هم به خوبي از عهده كار برآمدند و من از اين بابت خوشحالم. هر چند انتخاب بازيگرها با من نبود.

يك شهروند
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |