دوشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۴۲
گفت وگو با افشين رضا پور مترجم كتاب «رييس جمهور ما» نوشته فيليپ راث
ردپاي حوادث قرن بيستم
004419.jpg
عادل جهان آراي
اشاره:
افشين رضاپور با ترجمه كتاب «رييس جمهور ما» نوشته فيليپ راث، به طور جدي خود را در زمره مترجمين رمان و داستان معرفي كرده است. گرچه وي پيش از اين «كودكي ايوان» اثر ولاديمير بوگملف را ترجمه و روانه بازار كتاب كرده است.
فيليپ راث نويسنده آمريكايي با وجودي كه از نامزدهاي جايزه نوبل ادبي است و آثار او در زمره كتابهاي پرفروش جهان قرار دارند، اما در ايران كتابخوانها كمتر او را مي شناسند. اين كتاب در حقيقت اولين اثر اوست كه به فارسي ترجمه شده و انتشارات «آنا» آن را منتشر كرده است. با مترجم اين اثر پيرامون انگيزه و هدف او از ترجمه آثار راث و همچنين ديدگاه هاي نويسنده در باره اين اثر و نظرات او راجع به مسايل جهاني گفت وگويي انجام داديم كه در ادامه با هم مي خوانيم.
* آقاي رضاپور پيش از آن كه درباره كار جديدتان صحبت كنيم، كمي از كارهاي خود بگوييد و اين كه چه شد كه دست به ترجمه آثار راث زديد؟
- ترجمه را با برگردان تعدادي كار كودك شروع كردم، با اين انگيزه كه پولي در بياورم و از اين راه نان بخورم كه متأسفانه خيال باطلي بود. در همين گشت وگذار در ميان كتاب هاي كودك به رمان «ايوان» اثر ولاديمير بوگملف برخوردم. فيلمش را قبلاً ديده بودم و مي دانستم كه به راحتي مي توان دو برداشت متفاوت و حتي متضاد از آن كتاب داشت. ايوان هم مي توانست رماني جنگي و قهرمان پرور و تبليغاتي باشد و هم اثري ضد جنگ و بيانيه اي در تقبيح آن. براي من برداشت دوم از كتاب معتبر بود و به همين دليل هم شعري از برشت را پيوست كتاب كردم تا بر اين برداشت صحه گذاشته باشم. رمان بوگملف با عنوان «كودكي ايوان» ترجمه شد و انتشارات هاني (همدان) آن را در سال ۷۸ منتشر كرد. در سال ۸۱ كتاب «آسمان خاكستري است» را با همكاري انتشارات «آنا» منتشر كرديم. اين كتاب مجموعه اي بود از داستان هاي كوتاه مدرن از نويسندگاني چون بارتلمي، جويس كري، شروود اندرسن، ري برادبري، شرلي جكسون و...
با فيليپ راث به شكلي كاملاً اتفاقي آشنا شدم. نامش را شنيده بودم اما چيزي درباره اش نمي دانستم. روزي در يكي از حراجي هاي خيابان انقلاب به كتاب Our Gang برخوردم. نام راث به ذهنم آشنا آمد و كتاب را خريدم. بعدها كه كتاب را خواندم ديدم چه گنجينه ارزشمندي را به قيمت دويست تومان به چنگ آورده ام و ترجمه اش را شروع كردم .طنز آشكار و گزنده اين كتاب بسيار چشمگير بود و مرا به كندوكاو درباره ديگر آثار راث واداشت. از گوشه و كنار اطلاعاتي درباره او به دست آوردم و به ديدگاهش درباره انسان و جامعه علاقه مند شدم و همين علاقه انگيزه اي شد تا به ترجمه ديگر آثار راث بينديشم و در نهايت به كتاب Human stain برسم كه به زعم بسياري از منتقدين يكي از شاهكارهاي ادبيات قرن بيستم آمريكا است. چاپ كتاب Our Gang را نيز انتشارات «آنا» به عهده گرفت. بين ترجمه و انتشار اين كتاب فاصله يكساله افتاد و بالاخره كتاب با عنوان «رييس جمهور ما» به بازار آمد. در اين فاصله يكساله ترجمه اي از داستان كوتاه بارتلمي را به پايان رساندم كه به بازار كتاب عرضه شد. اين كتاب مجموعه اي است متشكل از بيست داستان كوتاه پست مدرن با همان سبك عجيب و غريب بارتلمي كه به نظرم سر آدم را به دوران مي اندازد.
* با وجودي كه فيليپ راث چندان در ايران شناخته شده نيست، كمي از بيوگرافي او براي خوانندگان توضيح دهيد.
- راث نويسنده اي يهودي است به همين دليل هم بيشتر آثارش درباره يهوديان طبقه متوسط آمريكا است. او كه خود استاد بازنشسته ادبيات انگليسي است از سال ۱۹۸۹ به بعد سرويراستار انتشارات پنگوئن شده و در بخش نويسندگان اروپايي فعاليت مي كند. ميلان كوندرا و برونو شولز را هم او به مخاطبين آمريكايي معرفي كرده است. شايد مهمترين نويسنده اي كه بر راث تأثير گذاشته، «سال بلو» باشد كه راث در دوران اقامتش در شيكاگو با او آشنا شد و بلافاصله به حلقه مريدان او پيوست. وي دو بار ازدواج كرده و هر دو بار حاصل چيزي غير از جدايي نبوده و اكنون به تنهايي در كانكتيكات زندگي مي كند. همسر اولش كمي بعد از جدايي بر اثر تصادف اتومبيل درگذشت اما راث بسياري از شخصيت هاي زن داستاني خود را از او الهام مي گيرد. بارزترين نمونه اش شخصيت مري جين ريد در كتاب بيماري پورتنوي است. ازدواج دومش در سال ۱۹۹۰ با كلر بلوم هنرپيشه معروف انگليسي بود كه در فيلمها و نمايش هاي زيادي از جمله فيلم لايم لايت چاپلين بازي كرده است. چهار سال بعد از هم جدا مي شوند و بلوم كتابي را با عنوان «ترك يك خانه عروسك» منتشر مي كند و به افشاي جزييات زندگي خصوصي اش با راث مي پردازد. چند ماه بعد راث به بيمارستان رواني سيلور هيل مراجعه مي كند و به پزشكش مي گويد كه در آستانه خودكشي است. شايد نوبل تنها جايزه اي باشد كه نصيب راث نشده، گرچه چندين بار نامش را به عنوان نامزد دريافت نوبل اعلام كرده اند. او بر خلاف تئودور رايزر چندان براي كسب نوبل تلاش نمي كند، ولي گويي همواره به آن مي انديشد. گفته اند زماني دوستي به او تلفن كرده و راث بدون مقدمه آهي كشيده و گفت كه برندگان اسامي نوبل را از راديو اعلام كردند ولي من باز هم جزو آنها نبودم!
* سمت گيري هاي فكري راث چيست؟ او به عنوان نويسنده چه نگاهي نسبت به جهان و مسايل پيرامون آن دارد؟
- راث هم مانند اسلافش وارث سنت پوچي جهان قرن بيستم است. طبع مبارزه جو و حساسيت بي نظيرش اين توانايي را به او بخشيده تا پوچي را در همه لايه هاي زندگي ببيند و به تصوير بكشد. انسان از ديدگاه او موجودي است كه ماشين پر سر و صداي تاريخ او را جويده و تف كرده است. موجودي كه بين قبل( before)و بعد (after) درمانده و سرگردان است. خودش معتقد است كه حوادث عقلاني نيستند و زندگي پديده اي سازمند و منطقي نيست. نگاه تلخ و بدبينانه اي به زندگي آمريكايي دارد. معتقد است كه اين زندگي آنقدر غيرواقعي، احمقانه و جنون آميز است كه ديگر نمي توان دستمايه نوشتن رمانش قرارداد. به نظر او نويسندگان از تلاش براي شكار سوژه هاي مهم سياسي و اجتماعي دست كشيده اند و به ساختن دنيايي پر از خيال و رويا روي آورده اند. آثار راث همواره در تاريخ معاصر اتفاق مي افتند و ردپاي حوادث قرن بيستم در آنها كاملاً هويداست. مثلاً رمان «ننگ بشر» در زمينه اي تاريخي اتفاق مي افتد كه تاريخ در سياست جهان با مسايلي چون سلمان رشدي و كتاب آيات شيطاني و ماجراي بيل كلينتون با مونيكا لوينسكي درگير است. جنگ دوم، مك كارتيسم، جنگ ويتنام، جنگ سرد و... مسايلي هستند كه ذهن او را به خود مشغول كرده اند. راث به اين مي انديشد كه در فاصله جنگ جهاني دوم و جنگ ويتنام چه اتفاقي براي مردم آمريكا افتاده است.
* بسياري از شخصيت هاي داستان هاي راث بالاخص «رييس جمهور ما» از ميان سياستمردان انتخاب شده است و اغلب هم آمريكايي اند، دليل اين انتخاب چيست؟
- راث معتقد است كه آثارش ميان يك نزاكت عامدانه («رهايي» و «نويسنده پرده نشين») و يك بي نزاكتي عمدي («رييس جمهور ما» و «بيماري پورتنوي» در نوسانند و ريشه اين تناقض را در تاريخ آمريكا مي بيند. از كتاب خداحافظ كلمب تا ننگ بشر راه بس درازي است، اما اين راه براي راث با موفقيت هاي فراواني همراه بوده است. پس از انتشار «خداحافظ كلمب» او برنده جايزه ملي كتاب شد و خود را به عنوان نويسنده اي ذاتي به شهرت رساند. اين جوايز همواره با راث همراه بوده  اند. تقريباً اكثر آثارش برنده اينگونه جوايز شده اند: جايزه ملي كتاب، جايزه پن/ فاكنر، جايزه پوليتزر و... و جايزه ملي كه در سال ۱۹۹۸ از دستان بيل كلينتون گرفت. راث تقريباً ده سال بعد از اولين كتابش، رمان «بيماري پورتنوي» را منتشر كرد. اين كتاب گرچه خشم يهوديان را برانگيخت ولي راث را تبديل به شخصيتي جهاني كرد. تصويرسازي هاي وقيحانه و بي پرده گويي هاي پورتنوي در لحظات روان درماني، بسياري را بر آن داشت تا رمان را پورنوگرافيك به شمار آورند ولي راث آنچنان استادانه در اين اثر پيش رفته بود كه كمديني اعلام كرد الكساندر پورتنوي همان راث است.... كه اين سخن باعث رنجش راث شد. در اين كتاب، راوي تصويرسازي هاي قبيح را به عنوان گزينه اي براي گريز از زندگي و رسيدن به آزادي انتخاب مي كند. «بيماري پورتنوي» از نامزدهاي دريافت نوبل است. بعدها راث در جواب به اين اتهام شخصيت  ناتان زوكرمن را آفريد كه سخت شبيه خودش است. زوكرمن نيز مانند راث نويسنده است، يهودي است و در نيوآرك بزرگ شده. يهودي بودن براي راث مثل «سال بلو» و «مالامود» يك مشكل اساسي است. منفور بودن چشم انداز هميشگي زندگي يهوديان در تاريخ بوده و شايد اين يكي از دلايلي باشد كه او در آثار متأخرش شديداً با موضوع هويت درگير است.
* «رييس جمهور ما» نگاهي بدبينانه به سياست دارد و طيف هاي متفاوتي در آن وجود دارند، گويي آدمها تحت تأثير قدرت به راحتي مسخ مي شوند، گاهي هم خواننده گمان مي كند كه نويسنده تمام عالم و آدم را به سخره گرفته است، آيا همينطور است؟ چرا؟
- بله، درست است. وي در اين كتاب تمام قدرت طنز پردازي خود را به كار گرفته تا سياست و حكومت و آرمانهاي دروغين و عدالت و... را مضحكه كند. ديكسون رييس جمهور است اما كسي دوستش ندارد. اين شايد مهمترين مشكل يك سياستمدار باشد؛ گرچه از گفته هاي كتاب برمي آيد كه سياستمداراني چون ديكسون اهميتي به اين موضوع نمي دهند و تنها مسئله مهم براي آنها پيروزي در انتخابات است. ولي آنچه قضيه را براي او بغرنج تر مي كند بي تفاوتي عمومي نسبت به انتخابات است. خلاصه اينكه مردم ديگر فريب دروغ هاي او را نمي خورند و او (چنانكه بعدها در جهنم مي گويد) ناچار است حرفهاي نيمه درست جديدي اختراع كند. در اين كتاب تمام اعضاي يك دولت يا حكومت همراه با همه عوامل پيدا و پنهاني كه بندهاي نامريي را مي گردانند، حضور دارند: نظاميان، حقوقدانان، دانشمندان، وكلا، خبرنگاران چاپلوس، رسانه هاي دروغگو، وزراي نالايق، و.... و البته همگي به شكل مشتي دلقك كلاش كه سرنوشت انسانها را بازيچه سياست بافي ها و سياست بازي هاي ابلهانه شان كرده اند. همه آشكارا دروغ مي گويند و با اينكه مردم به دروغ گويي آنها واقفند، وقيحانه مصرند كه حقيقت همين است و غير از اين نيست. گويي راث سياست را پديده شومي مي داند كه جوامع را از آن گريزي نيست. گرچه جهان گردانندگاني مي خواهد تا امور سروساماني بگيرد، ولي اين سؤال مطرح است كه اين دستگاه عظيم و غول پيكر آيا به اجتماعي كه خود از آن برآمده مي انديشد يا در برابر خواست هاي مشروع آن، دست به سركوب و قتل عام مي زند.
* آقاي رضاپور نام اصلي كتاب «Our gang» يا «دار    و   دسته  ما» است، ولي شما نام كتاب را به «رييس جمهورما» تغيير داديد؛ دليل اين تغيير نام چه بود؟
- «رييس جمهور ما» كتابي است كه در سه ماه نوشته شده و دغدغه هاي سياسي نويسنده در تمام صفحات آن موج مي زند. اين كتاب بلافاصله پس از انتشار در كنار آثاري چون قلعه حيوانات و گاليور قرار گرفت. منتقدي آن را دومين طنز سياسي جهان بعد از گاليور ناميد و آنتوني برگس گفت طنز درخشاني با همان سبك و سياق سويفت است. همانطور كه گفتيد نام اصلي كتاب Our Gang است كه برگردان فارسي اش «دار ودسته ما» مي شود. گنگ معمولاً به گروه هاي غيرقانوني، خلافكار، باندهاي زيرزميني و... اطلاق مي شود و كلمه گانگستر نيز از همين واژه مشتق شده است. علت اينكه نام كتاب را به رييس جمهور ما برگرداندم يكي اين بود كه دارو دسته ما در فارسي همان بار معنايي Our Gang را ندارد. اين واژه شايد براي فرهنگ آمريكايي داراي معاني منفي بي شماري باشد، اما برگردان آن به دار و دسته به نظرم عنواني بي مايه براي كتاب مي شد. دوم اينكه چون كتاب نقدي بود بر قدرت و سياست بهتر ديدم از نماد آن براي عنوان كتاب استفاده كنم.
* «رييس جمهور ما» زبان نمايشنامه اي دارد. در حقيقت شايد بتوان گفت كه نويسنده در نمايشنامه بيشتر امكان بيان ديدگاه هاي خود و يا ديالوگ بيشتري دارد، آيا فكر مي كنيد كه راث به همين علت زبان رمان را انتخاب نكرده است؟
- راث بر خلاف نويسنده هايي چون آريل دورفمان كه بي پرده و مستقيم به تبعات سياست هاي ايدئولوگ حكومت هاي خودكامه مي پردازند و مبارزه براي اتوپياي دموكراسي را نشان مي دهند، با نفس سياست درگير مي شود و تمام حاكمان را از دموكرات تا ديكتاتور به ريشخند مي گيرد. او كه دغدغه  رسيدن به دموكراسي و آزادي- كه خود اين دموكراسي و  آزادي هم جاي حرف دارد- را آن گونه كه براي نويسندگان جهان سوم مطرح است، ندارد و از طرفي هم مشاهده مي كند كه تنها تفاوت عمده حكومت دموكراسي با ديكتاتوري در زبان سياسي آنهاست، از شباهت بين زبان طنز و زبان سياست بهره مي گيرد و تمام ارزش هاي اين آرمانشهر را به سخره مي نشيند. هم سياست و هم طنز بر اغراق گرايي، فرافكني و مغلطه كاري استوارند اما يكي براي تحميق و ديگري در جهت تعالي انسان عمل مي كنند. راث در جايي از كتاب، دغل مي گويد: «ما بچه هاي مان را براي جنگ و سياست به سرزمين هاي دوردست مي فرستيم تا مردم بي دفاع حق انتخاب حكومت دلخواه شان را نداشته باشند.» اگر كمي دقت كنيم جمله هايي از اين دست كه راث از آنها به عنوان گزاره هاي طنز استفاده مي كند، تقريباً استدلالات روزمره در دنياي سياست امروز هستند. شايد هم به دليل همين زبان است كه راث در كتاب رييس جمهور ما، فرم نمايشنامه را انتخاب كرده، نه داستان و رمان كه تخصص اوست و باز شايد براي هر چه بهتر نماياندن زبان ابلهانه سياست باشد كه نمايشنامه اي اينچنين عاري از ظرافت هاي نمايشنامه نويسي و تنها و تنها مبتني بر ديالوگ خلق كرده. خود او در آغاز كتاب از زبان جرج ارول مي نويسد:[ ...] زبان سياسي- از آنارشيست ها گرفته تا محافظه كاران طوري طراحي شده كه دروغ را حقيقت و قتل را معتبر جلوه دهد.»

اخبار فرهنگ
همايش علمي - پژوهشي درباره آموزش و پرورش عشايري
چهارمين همايش علمي - پژوهشي آموزش و پرورش عشايري، با شركت پژوهشگران جامعه عشايري و با هدف بررسي نقش و جايگاه آموزش و پرورش عشاير در نظام آموزشي ايران، در شيراز برگزار گرديد.
در اين همايش دو روزه كه جمعي از رؤسا و معاونين سازمان آموزش و پرورش استان هاي عشايري، آيت الله حائري نماينده ولي فقيه در استان فارس و امام جمعه شيراز، جمعي از استادان دانشگاه، گروهي از رؤسا و مديران كل ادارات و سازمان هاي استان فارس، جمعي از رؤسا و كارشناسان حوزه ستادي، رؤسا و كارشناسان ادارات عشايري استان ها و جمعي از صاحب نظران و پژوهشگران حوزه عشاير حضور داشتند، گروهي از اساتيد دانشگاه ها و محققان جامعه عشايري به ايراد سخنراني پرداختند و صاحبان مقالات برتر، مقاله هاي خود را ارائه كردند. در اين همايش دكتر عباسي، مدير كل آموزش و پرورش عشاير كشور با اشاره به ويژگي ها و صفات جامعه عشايري اظهار داشت: محققان با يك بررسي اجمالي به اين نتيجه مي رسند كه براي جامعه عشايري، دو رويكرد مي توان استنباط كرد. يكي رويكردي كه عشاير را عامل توسعه در زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي مي داند و بخشي از تمدن و پيشرفت كشور را مديون جامعه عشايري مي داند و ديگري رويكردي است كه زندگي عشايري را جزء شاخص هاي توسعه نيافتگي مي داند.
دكتر عباسي افزود: از آنجا كه جامعه عشايري جامعه اي مولد است بايد براي آنها برنامه ريزي هاي منطقي در نظر داشت و به جامعه عشاير با ديد ويژه، كلان و مولد نگاه كرد و براي آنها برنامه ريزي هاي علمي و عملي داشت.
در اين همايش همچنين آيت الله حائري با اشاره به نقش مثبت و سازنده عشاير در گذشته و حال، خواستار رسيدگي بيشتر مسئولين نظام به جامعه عشايري به خصوص آموزش و پرورش عشاير شد.
۱۱۴ مقاله به دبيرخانه همايش ارسال شد و از ميان آنها ۲۰ مقاله برگزيده شده كه در همايش ارائه و به صاحبان آنها جوايزي اهدا گرديد. همچنين چكيده مقالات در كتابي جهت استفاده پژوهشگران به چاپ رسيد و همزمان با برگزاري همايش توزيع شد. در حاشيه برگزاري همايش نيز، برنامه هاي جنبي شامل برپايي نمايشگاه آثار پژوهشي عشايري، نمايشگاه كتاب، برپايي كلاس عشايري و سياه چادر عشايري اجرا گرديد.
برگزاري اولين مسابقه پرواز بادبادكها در تركمنستان
004422.jpg

كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، براي نخستين بار در كشور تركمنستان اقدام به برگزاري مسابقه پرواز بادبادكها نمود.
اين مسابقه مفرح و مهيج در جريان نمايشگاه هفته فرهنگي ايران در عشق آباد پايتخت تركمنستان و در جوار كتابخانه ملي آن كشور برگزار گرديد. بادبادك پراني در تركمنستان تقريباً فراموش شده بود و اين مسابقه روحي دوباره در كالبد بي جان اين بازي قديمي دميد.
مسابقه ياد شده در دو بخش خلاقيت و زيبايي در ساخت بادبادك و پرواز آن انجام شد كه بيش از ۳۰ كودك و نوجوان دختر و پسر تركمن و روس در آن شركت كردند. در پايان به ۷ نفر از سازندگان زيباترين و بلندپروازترين بادبادك ها هدايايي  از قبيل عروسك دارا و سارا، كتاب و سرگرمي هاي فكري اهدا شد.
كانون پرورش فكري در تركمنستان
گنبد كاووس- خبرنگار همشهري: در نمايشگاهي كه به مناسبت هفته فرهنگي ايران در كشور تركمنستان برگزار گرديد، غرفه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان استان گلستان با استقبال شديد روبه رو شد.
اين نمايشگاه به مدت ۱۰ روز در ۲ شهر عشق آباد و مرو برپا و با استقبال خانواده ها، كودكان و نوجوانان و علاقه مندان به فرهنگ و هنر ايران روبه رو شد.
در اين نمايشگاه كه بنا به دعوت رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي در عشق آباد و سركنسولگري ايران در مرو برگزار شد، غرفه هاي كانون پرورش فكري، صنايع دستي، ايرانگردي و جهانگردي و اداره كل ارشاد استان گلستان، ميراث فرهنگي و فرهنگسراي نياوران و انتشارات آستان قدس رضوي حضور داشتند.
جذاب ترين و پربيننده ترين غرفه نمايشگاه، غرفه كانون پرورش فكري بود كه شامل نقاشي كودكان ايراني، كتابها و سرگرمي هاي فكري و عروسك ملي دارا و سارا بود. همچنين ايستگاههاي حضوري نقاشي، سفال، كاردستي و بازيهاي فكري علاقه مندان بسياري داشت. روزانه بيش از ۲۰۰ كودك و نوجوان تركمن و روس با خانواده هايشان از غرفه كانون ديدن كرده و در فعاليتهاي هنري آن شركت كردند.
دو تن از مربيان كانون پرورش فكري استان گلستان به نامهاي بي بي زليخا چوگان و منصور آق به اين نمايشگاه اعزام شده بودند.
كارگاه جامعه شناسي عشايري
به منظور آشنايي بيشتر كارشناسان دفتر آموزش و پرورش عشاير با جامعه شناسي و موقعيت فرهنگي- اجتماعي جامعه عشايري، كارگاه جامعه شناسي عشايري توسط دفتر آموزش و پرورش عشاير برگزار گرديد.
در اين كارگاه، كارآموزان ضمن آشنايي بيشتر با موقعيت جغرافيايي، پراكندگي قومي، بوم شناسي، كوچ، فرهنگ و آداب و سنن و ساير مؤلفه هاي عشايري، راهكارهاي مؤثر جهت بررسي مسائل و مشكلات جامعه عشايري را با حضور اساتيد فن مورد كنكاش و تجزيه و تحليل قرار دادند. گفتني است كه هم اكنون ۱۸ استان عشايري كشور زير نظر دفتر آموزش و پرورش عشاير كشور به فعاليت هاي آموزشي - فرهنگي خود ادامه مي دهند.

كتابهاي كهن در آينه بررسي
حافظ و حاجي قوام
004425.jpg
محسن صبا
يكي از مسائل تلخ همه روزگاران ما قضاوت اين و آن در مورد شخصيت آدم هايي بوده است كه از بزرگان ما بوده اند. مثلاً شاعر مهمي چون انوري ابيوردي را زير سؤال مي بريم كه چرا سلطان سنجر و فلان ارسلان را مدح كرده است و حتي استادي چون غلامحسين يوسفي هم وقتي مي خواهد به او اعتباري بدهد، از نامه اهل خراسان ياد مي كند كه بيان دل  سوخته شاعر بوده است. سؤال اين است كه آيا ما در روزگار انوري بود ه ايم و به زندگي شخصي او آگاهي داشته ايم؟ به صرف اين كه در لباب الالباب عوفي چه آمده و دولتشاه سمرقندي چه گفته است، مي خنديم و مسخره مي كنيم كه روزگاري او را جزو پنج شاعر بزرگ ايران دانسته بودند.
البته شك نيست كه اين سخن گزافه اي است، ولي در اين كه انوري حلقه زنجيره اي بوده است كه زبان غزل تازه پاي گرفته فارسي را به سعدي رسانده است، شك نكنيد و شك نكنيد كه شاعر همزمان او ظهير فاريابي هم تأثير انكار ناپذيري در زبان حافظ داشته است.
از اواخر قرن هشتم و پس از مرگ حافظ، ديوان او از سيماي ادبي خود جدا و كتاب باليني ملتي شد كه روستازاده كم سواد تا علامه را در بر مي گرفته است و هر كدام به خواست خود از آن بهره  مي برده اند. آيا درك غزل هاي حافظ از غزل هاي سعدي آسان تر است؟ اگر نيست پس چرا با غزل هاي سعدي تفأل نمي كنند كه در تغزل و زلال زبان گاه فراتر مي رود؟ عظمت ابوالفضل بيهقي هم تنها در تاريخ نگاري او نبوده و اعتبار بيشتر در نثري  است كه به عنوان يك نمونه ممتاز و منحصر به فرد در ادبياتي شناخته شده كه دهها نام بزرگ از آن بيرون آمده است.
حالا بياييد با هم ديوان بزرگترين شاعرمان حافظ را باز كنيم و تفألي از نوع ديگر بزنيم. يازدهمين غزل چه در چاپ قزويني و چه چاپ خانلري كه معتبرترين ها هستند، يازده بيت دارد كه با اين مطلع آغاز مي شود: 
ساقي به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو كه كار جهان شد به كام ما
اين غزل يكي از شاهكارهاي دوران جواني حافظ و آن مصراع «هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق» نه تنها شهره خاص و عام، كه برگرفته از يك حديث نبوي است.(۱) مقطع غزل اما چنين است:
درياي اخضر فلك و كشتي هلال
هستند غرق نعمت حاجي قوام ما
هويت اين قوام الدين حسن معلوم است و مي دانيم يكي از دولتمردان دوران شاه  شيخ ابواسحاق اينجو و ملقب به «تمغاچي» بوده است. «تمغاچي» از تركيب واژه مغولي (تمغا) و پسوند تركي «چي» بوده و به كسي اطلاق مي شده كه باج و خراج مي ستانده و مهر مي زده است.
درباره او گفته اند كه مرد كريم و خوبي بوده است، اما اين مردي است كه به روايت «جامع مفيدي» از متون قرن يازدهم به شاه شيخ دلداري مي داده است كه تا مرا داري گزندي از «محمد مظفر» به تو نخواهد رسيد و به اين بيت خواجه استناد مي كرده است.(۲)
اما ديديم اين گزند از نوع بدترينش بر سر شاه شيخ آمد و «محتسب» به حكومت رسيد و بعد پسرش شاه شجاع، آن سيماي مجسم اديب شهريار به قدرت رسيد و سالهاي دراز ممدوح حافظ بود. حالا آيا درست است كه ما بياييم تمام ديوان حافظ را كه ديگر مربوط به ما هم نيست و مثل شكسپير متعلق به ادبيات جهان است زير سؤال بريم كه چرا چنين گفته است؟ اگر كمي باريك تر شويد موضوع روشن تر مي شود. معمولاً  مقطع غزل جايي بوده است كه شاعر تخلص خود را مي آورده است و حافظ هم چنين كرده است:
حافظ ز ديده  دانه اشكي همي فشان
باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما
معلوم است كه اين مقطع غزل بوده است، همين بيت دهم، آن بيت يازدهم را اصلاً فراموش كنيد.
پانويس ها:
(۱) تعليقات حديقه الحقيقه سنايي/ مدرس رضوي / ص ۴۵۹
(۲) جامع مفيدي / جلد دوم/ ص ۱۰۸

ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |